خط قرمز رسانه

عضو فراکسیون ورزش گفت: با توجه به اینکه برنامه"90" یک برنامه خوب برای نقد و بررسی در عرصه ورزش است نه تنها نباید مانع فعالیت این گونه برنامه ها شد باید به سایر حوزه ها نیز تسری پیدا کند.  

برنامه "90" طی یک جریان هماهنگ از طرف دولت و شخص آقای علی آبادی در آستانه حذف از جدول پخش دوشنبه شبهای صدا و سیما قرار دارد. این اولین بار نیست که همچین اتفاقی در دولت عدالت پیشه می افتد. همه یادمان هست که برنامه با سابقه و محبوب کوله پشتی با اجرای فرزاد حسنی وقتی به پایان رسید که مجری در مورد برخورد بد پلیس با مردم، دختران و پسران در قالب اجرای طرح امنیت اجتماعی، اعتراض کرد. یا همین تابستان گذشته بود که برنامه رضا رشید پور "مثلث شیشه ای" به یکباره توقیف شد به این خاطرکه آقای فیروز کریمی مربی طناز و محبوب فوتبال جمله ی معروف خودش رو در برنامه در مورد آقای علی آبادی گفت "مدیر خوبی است اما در شهرداری!". 

خوب حالا این برنامه هایی که توقیف شدند و مجریهاشون هم معلوم نیست کجا رفتن، برنامه های تاک شو یا ورزشی بودند. حالا فرض کنیم طبق گفته نماینده محترم مجلس این چنین برنامه هایی در سایر حوزه ها هم تسری پیدا کند!!! ببینیم چی میشه:  

  

برنامه ی "9" ساخته شده و مجری بیچاره از رئیس جمهور می پرسه:  

(( چرا کابینه دولت نهم مثل مسافر خونه می مونه و هی همه میان و میرن؟ کردان که حتی یه لیسانس معتبر نداره میشه وزیر کشور یا جانشینش مرفه بی درد صادق محصولی میلیاردر میشه یا چرا از رحیم مشائی که با ملت اسرائیل مشکلی نداره! اینقدر حمایت میشه؟؟؟ ))  

مجری این برنامه چی شد؟؟؟ 

بعد از صحبت مفصل با خودش و خانوادش و تفهیم اقدام علیه نظام بهشون، جمعا به یک مرخصی تشویقی و دائمی به مقصد جزیره آدم خوار ها فرستاده میشن! 

 

مثلا مجری برنامه اقتصادی "30" از وزیر اقتصاد سوال کنه که: 

(( در دولت عدالت محور قرار بود پول نفت به سر سفره های مردم بیاد و مردم احساس خوشبختی کنندحالا چرا مردم احساس می کنند یکی داره جیبشون رو میزنه؟!؟ )) 

یا از وزیر صنایع سوال کنه : 

(( چرا مافیای خوردو در ایران علیرغم کاهش جهانی قیمت فولاد، اجازه کاهش قیمت خودرو رو نمی دهند؟؟؟)) 

 یا مثلا  (( چرا اصلا آقای بذر پاش مسئول بسیج دانشگاه شریف و ستاد انتخابات رایحه خوش خدمت بدون هیچ تجربه ی مدیریتی مدیر عامل شرکت معظمی مثل پارس خودرو و سایپا شد؟؟؟ )) 

به سر این مجری چی میاد؟!؟ 

تحویل کارخانجات سایپا میشه تا بعد از برش به 194 قطعه زیر پرس 180 تن صاف بشه و بعد از رنگ کردن، توی کوره ی رنگ با دمای 2000 درجه بپزه و مجسمه اش رو به عنوان نماد خیانت به دولت و ملت توی سردر همون سایپا بزارن!  

 

در برنامه "1400" مجری از وزیر فرهنگ و ارشاد می پرسه : 

((چرا روزنامه های منتقد مثل برگ پاییز دارن میریزند؟)) 

این مجری حساب کارش با کرام الکاتبینه!!! بعداز اعتراف به ارتداد، اول 1400 تا شلاق می خوره بعد شونصد بار سنگسار میشه و باقیمانده های بدنش هم 187 بار اعدام میشه تا باشد درس عبرتی شود برای دیگران! 

 

برنامه "10000" در مورد آثار تاریخی کشور ساخته می شود و مجری با دعوت از رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری پدر زن عزیز پسر احمدی نژاد از او سوال می کند که:  

(( چرا کمر به از بین بردن آثار تاریخی کشور با کارهایی از قبیل ساخت سد در کنار تنگه بلاغی و مقبره کوروش، مرمت غیر اصولی مقبره کوروش و ریزش سقف آن، بی توجهی به تخریب ناشی از فرسایش تخت جمشید و ...، بستید؟؟؟ )) 

فکر می کنید چی به سر مجری مذکور میاد؟ 

مجری مذکور بعد از اعتراف به براندازی نرم و سخت و از وسط به دو طرف، کنار رضاشاه سابق دفن شده و بر سر مقبره ی هردوی این خائنین مجموعه ای عظیم از توالت های عمومی ساخته می شود تا جهان باقی است مردم به سرنوشت این مزدوران عنایت کنند!  

 

یا برنامه ی ...   


پ.ن: فدای مهربونی های دوستای عزیزم که تو این چند وقت که نبودم سرزدند. حسابی شرمندم کردید.

سرنوشت اسرائیل

این روزها به شدت درگیر فرجه ها هستیم و اصلا قصد نوشتن نداشتیم اما چه کنیم که یکی از دوستان عکسی برایمان سند کرد که به راحتی قابل اغماض نبود!  

در مورد این عکس سالها باید تفکر و تجسس کرد ! 

 در پی جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی در نوار غزه، که این بار اعتراض تمام انسانهای آزاده جهان رو برانگیخته، هموطنان عزیز " لر " ما هم در دفاع از مردم مظلوم غزه به پا خاستند و از جامعه جهانی خواستند تا سرنوشت اسرائیل غاصب را به قبیله ی (tribe) الوار بسپارند !!! 

 

lor!!! 

در پی این اقدام شجاعانه لر ها، اقوام دیگر سرزمین آریاییمان هم به پا خاستند تا سرنوشت اسرائیل به آنها واگذار شود. خبر گزاری سوشیانس بر آن شد تا ضمن پوشش خبری این حماسه از قصد اقوام مختلف پس از بدست آوردن سرنوشت صهیونیست های کثیف گزارشی تهیه کند ، باشد که عاقبت این زایونی ها درس عبرتی شود برای تمام مستکبرین جهان ! الهی آمین .   

 

خوب به بروجرد رفتیم تا از مبدا شکل گیری این حرکت گزارشی تهیه کنیم. سوال ما از حضار در راهپیمایی این است که بعد از واگذاری سرنوشت اسرائیلی ها به شما با آنها چه می کنید ؟!؟

 

آقای م.الف :  ها داداش مینی شیه ؟ خودِم دانه دانه سیبیل شون رو میکینم تا خودشان برن خودشان را زیر گل خاک کنند. 

 

بله خیلی ممنون ! کردستان به عنوان دومین شهر به پا خاسته به اونجا می رویم: 

 آقای ف. م.: ببین کا سوشیانس ما که نمی دونوم چی شده ! ولی دیدیم این لرها می خوان سرنوشت این اسرائیلی ها رو بگیرن گفتیم ما بگیریم تا اونا ضایع بشن! 

 

به تبریز میریم : 

ت . ن :   آقا ترک ها ی غیور در تمام دوران چه قبل از اسلام چه بعد از اسلام همواره جانشان را در راه اسلام فدا کردند و این بار هم جانشان را برای اسلام فدا می کنند. 

شعار جمعیت: ما اهل کوفه نیستیم اسرائیل تنها بماند! 

 

به تهران اومدیم :  

خبری از پارچه نوشت نیست از آقای ت . الف سوال می کنیم ببینیم چه خبره؟!؟ 

آقای ت الف:من که خودم ندیدم، میگن او پایین مایینا یه چنتا آدم خشن یه چیزای بدی گفتن بی تربیتا من که خودم ندیدم، بچه ها می گفتن! 

  

به همین نزدیکی یعنی قم میریم: 

بله تا چشم کار میکنه روحانیون عزیز رو می بینیم با پلاکارد هایی خاستار واگذاری سرنوشت اسرائیلی ها به اونها شدند  

ح . س: بسم الله الرحمن الرحیم ، الذین یومنون یقاتلون صهیونیستون، کانهم کافرون! 

در این زمینه باید گفت که خداوند عالم پدر هیتلر را بیامرزد! ما هم اگر این صهیونیست های غاصب را بگیریم همانند هیتلر، البته سوتفاهم نشود، عرض بنده بدین معنی نیست که خدای ناکرده هولوکاست واقعیت داشته، نخیر ولی اگر بدست ما بود این افسانه را واقعیت می بخشیدیم!   

 

به آبادان میریم: 

الف.ک: ها کوکا نشناختی؟ 

سوشیانس: نه متاسفانه شما ؟!؟  

الف.ک : کوکا چطور نشناختی. مو خودوم فلسطینیم ... میزنم با سنگ لهشان می کنم ،کوکا مگه فیلممو ندیدی؟

سوشیانس: مگه فیلمم دارید ؟!!! 

الف.ک : ها پس چی ... حالا که فیلم دارم این جاسم میگه اون فلسطینیه، وای به حال روزی که فیلم نداشتم! 

سوشیانس: حالا اسم فیلمتون چی هست؟ 

الف.ک : بابا تو که خیلی از مرحله پرتی یعنی تو" آخرین بازمانده" رو ندیدی؟!؟ 

سوشیانس: آهان بله ! ماشالا چقدر بزرگ شدید!!!

 

خوب از جنوب بر میگردیم به شمال کشور به  رشت ... ولی هرچی می گردیم آقایون نیستند ! خانم ها همه خواستار واگذاری سرنوشت اسرائیلی ها به آنها شدند .   به خاطر رعایت مسائل شرعی از مصاحبه با خانم ها خودداری می کنیم!

بر می گردیم به مرکز ایران، قزوین!: 

ق. چ: خوب به به آقای سوشیانس! والا ما شنیده بودیم اسرائیلی ها  خیلی شیطون شدند، حالا ولش کن!  خودت چطوری سوشیانس جون.  بیا بریم میخوام قصدمونو واست بگم .

سوشیانس: آقا ول کن من کار دارم باید برم سراغ زن و بچم! 

ق.چ: إ!! خوب بچه هم که داری، چند سالشه؟!؟ 

سوشیانس: آقا هنوز نصف ایران مونده، باید گزارش بگیرم ... ولم کن 

ق.چ : نه بیا 

سوشیانس:آی مردم ... کمکککک ... ماماننن  

ق.چ: داد نزن می خوای همه بیان خونه ما !

 

پ ن: مخلص تمام اقوام "ایرانی" هم هستیم .

قضا و قدر

آنچه در زندگی بدان دچاریم مقدر است به خواست خداوند که با قضای الهی سرنوشت ما را رقم میزند.  

یعنی چی ؟ خودمم نفهمیدم چی نوشتم!  

از قدیم هر وقت صحبت از قضا و قدر میشد یاد اجبار می افتادم. البته هنوزم برای بشر این موضوع روشن نشده که آیا ما کاملا مجبوریم یا کاملا مختاریم یا اگر بین اجبار و اختیار هستیم دقیقا چند درصد مختار و چند درصد مجبور که حداقل روش برنامه ریزی کنیم!

ولی تجربه بهم ثابت کرده که انسان به هیچ جبری دچار نیست، هر وضعیتی توی زندگی ما، چه خوب و چه بد ، از آثار اعمال و رفتار ما در گذشته ناشی شده اما باز هم بدین معنی نیست که ما به خاطر گذشته نسبت به زمان حال مجبوریم. باز هم می توانیم با تلاش و حرکت خودمون وضعیت موجود رو هم تغییر بدیم. 

خواسته هامون (همون نیاتمون) از یک طرف و اعمال و رفتارمون از طرف دیگه هستن که اسکلت حال رو برامون ساختن و نیاتمون و اعمالمون در حال ضمن اینکه اسکلت آینده هامون هستند میتونند حال رو هم  به دلخواهمون تغییر بدهند. 

 

اما مطمئنا تمام زندگی ما به خواست خداوند متعال و عزیزه که به پیش میره و اگر نیات و اعمالمون می تونند حال یا آیندمون رو تغییر بدهند به خاطر لطف پروردگاره و اگه خدا نخواهد هیچ چیزی نمیتونه زندگیمون رو عوض کنه.  

 

پ ن ۱: خدا جون خیلی چاکریم ... هرچی از خدا خواستم و خودمم تلاش کردم ، بدستش آوردم. 

پ ن 2: ایام امتحانات، دوران رکود وبلاگهاس ... منم که بالقوه مشروط هستم از این قاعده مستثنی نیستم ... تا بعد امتحانات یا حق.

اوغات بیکاری بد

از تعطیلات متنفرم ... البته منظورم کلا وقتاییه که کاری برای انجام دادن ندارم . در اکثر مواقع روز های کاری سرم مشغول یه کاری هست ولی امون از وقتی که بیکار می شم.  

شروع می کنم به فکر کردن ... فکر می کنم ... فکر می کنم ...  

فکرام از سوتی های اخیر شروع میشه

بعد کم کم تموم کارایی که باید می کردم و نکردم یا تموم کارایی که نباید می کردم و کردم، میاد تو ذهنم، بعد مثل یه معلم خیلی خیلی بد اخلاق که هیچ سهل انگاری از طرف شاگرداش براش قابل قبول نیست ، ذهنم شروع می کنه به سرزنش کردن خودم ... همین جور که پیش میره کم کم اعصابم خورد میشه، کلافه می شم. سعی می کنم یه کاری کنم که بهش فکر نکنم ولی باز نمیشه ... و  همچنان ادامه داره تا اوغات فراغتم تموم بشه!  

 

پ ن: اصلا حوصله ی درس خوندن ندارم، حتی اگه بخوامم باز همین فکرا نمیذارن. خدا این ترم رو بخیر بگذرونه!

اطمینان ؟

گفت: مطمئنی؟ 

 

گفتم : آره.

 

دوباره با تردید پرسید : خودت دیدی ؟ مطمئنی!؟ 

 

این دفعه من با تردید گفتم : آره، فکر کنم همین بود ، خودشه. 

 

ولی باز گفت : نه فکر نمی کنم این طور باشه. 

 

این بار دیگه گفتم: نمیدونم ... شاید تو درست میگی. 

.  

بعدا که چک کردم دیدم خودم درست می گفتم !!! 

   

 

پ ن : جدیدا هنری کشف شده که من بهش میگم هنر وراجی! یعنی هنر اینکه در مورد چیزی که اطلاعات کاملی ازش نداری، بتونی مفصل حرف بزنی!!  

من که به همه توصیه میکنم این هنر رو یاد بگیرند چون آینده کاریشون رو تضمین می کنه ، خودمم عجیب دنبال یاد گرفتنشم ! شما کلاس خصوصی سراغ ندارید؟