سرنوشت (بازی داستانک نویسی)

داشتم تند تند نهارمو  می خوردم. خیلی دیرم شده بود، باید نیم ساعت دیگه برای مصاحبه می رفتم اون شرکتی که دیروز بهشون زنگ زده بودم. دلشوره داشتم ولی امیدوار بودم، مدارکم رو تایید کرده بودن فقط مونده بود مصاحبه که می تونستم از پسش بر بیام. من به این کار نیاز داشتم. این طوری دیگه می تونستم برم خاستگاریش، باباشم دیگه بهونه ای نداشت. 

یکدفعه گلوم سوخت. حس کردم گلوم داره تیکه تیکه میشه. یه تیکه شیشه توی غذام بود! 

نمی تونستم نفس بکشم ... داشتم خفه میشدم. مجبور بودم نفس بکشم، با هر نفس تیکه ی شیشه گلوم رو پاره می کرد و میرفت پایین تر.یاد گذشته افتادم 

یاد اون روز که سر بچه ی همسایه داد زدم و اونم با سنگ شیشه ی آشپز خونه رو شکست! 

یاد اون روز که شیشه ای که خریده بودم رو با یخورده گچ که از بنایی خونه همسایه کش رفته بودم سر هم بندی کردم! 

یاد اون روز که از بس حواسم پرت بود یادم رفت در کیسه برنج رو ببندم! 

یاد اون روز که باهاش دعوام شد و از عصبانیت کادویی که برام آورده بود رو پرت کردم طرفش و اونم جا خالی داد و خورد به شیشه ی لق آشپزخونه، شیشه هم افتاد و شکست و خورده هاش رفت توی برنج! 

یاد دیشب که تا دیر وقت داشتم باهاش حرف می زدم تا اشتباهم رو ببخشه! 

یاد امروز صبح که با اینکه ساعت رو می دیدم که داره دیر میشه ولی از رختخواب نمیومدم بیرون تا اونقدر دیر شد که مجبور شدم برنج رو پاک نکرده بپزم!  

احساس خنکی توی گلوم کردم ... نوری از گلوم بیرون زد و همه جا رو روشن کرد، هوای سردی از پارگی گلوم وارد نایم شد. همه جا پر از خون شده بود و من هنوز داشتم فکر می کردم کدوم اشتباهم باعث شد که این طور بمیرم!!!  


 این بازی داستان کوتاه نویسی هستش که تلخون من رو قابل دونست و بهش دعوتم کرد ... برای بازی باید یک داستان مینی مال 150 تا 200 کلمه ای بنویسی و چند نفر دیگه رو هم به نوشتن دعوت کنی ... این مینی مال من بود و منم از ژوکر و شبزده و zaq دعوت کردم تا با کمکشون بازی رو ادامه بدیم.

سد صبر

یه اصطلاح قدیمی داریم که میگه "کاسه صبرم لبریز شد" ... حالا چرا صبر رو کردن تو کاسه خدا می دونه!!! 

ولی من که فکر می کنم صبر مثل یه "سد" می مونه نه یه کاسه . یه سد که تازه آبگیری می کنن رو دیدید؟ آب از یه رود کم کم میاد پشت سد جمع میشه، جمع میشه تا سد پر میشه. سد که پر میشه دریچه های سد باز میشه تا آب اضافی پشت سد جاری بشه تا به صد صدمه ای نخوره.  

اما سد صبر دیگه دریچه ای نداره وقتی پر میشه سرریز هم نمیشه! کاسه صبر لبریز میشه، ولی سد صبر میشکنه . 

.

 اونوقته که سیلابش هم خودم رو می بره هم بقیه رو!!!!

خط قرمز رسانه

عضو فراکسیون ورزش گفت: با توجه به اینکه برنامه"90" یک برنامه خوب برای نقد و بررسی در عرصه ورزش است نه تنها نباید مانع فعالیت این گونه برنامه ها شد باید به سایر حوزه ها نیز تسری پیدا کند.  

برنامه "90" طی یک جریان هماهنگ از طرف دولت و شخص آقای علی آبادی در آستانه حذف از جدول پخش دوشنبه شبهای صدا و سیما قرار دارد. این اولین بار نیست که همچین اتفاقی در دولت عدالت پیشه می افتد. همه یادمان هست که برنامه با سابقه و محبوب کوله پشتی با اجرای فرزاد حسنی وقتی به پایان رسید که مجری در مورد برخورد بد پلیس با مردم، دختران و پسران در قالب اجرای طرح امنیت اجتماعی، اعتراض کرد. یا همین تابستان گذشته بود که برنامه رضا رشید پور "مثلث شیشه ای" به یکباره توقیف شد به این خاطرکه آقای فیروز کریمی مربی طناز و محبوب فوتبال جمله ی معروف خودش رو در برنامه در مورد آقای علی آبادی گفت "مدیر خوبی است اما در شهرداری!". 

خوب حالا این برنامه هایی که توقیف شدند و مجریهاشون هم معلوم نیست کجا رفتن، برنامه های تاک شو یا ورزشی بودند. حالا فرض کنیم طبق گفته نماینده محترم مجلس این چنین برنامه هایی در سایر حوزه ها هم تسری پیدا کند!!! ببینیم چی میشه:  

  

برنامه ی "9" ساخته شده و مجری بیچاره از رئیس جمهور می پرسه:  

(( چرا کابینه دولت نهم مثل مسافر خونه می مونه و هی همه میان و میرن؟ کردان که حتی یه لیسانس معتبر نداره میشه وزیر کشور یا جانشینش مرفه بی درد صادق محصولی میلیاردر میشه یا چرا از رحیم مشائی که با ملت اسرائیل مشکلی نداره! اینقدر حمایت میشه؟؟؟ ))  

مجری این برنامه چی شد؟؟؟ 

بعد از صحبت مفصل با خودش و خانوادش و تفهیم اقدام علیه نظام بهشون، جمعا به یک مرخصی تشویقی و دائمی به مقصد جزیره آدم خوار ها فرستاده میشن! 

 

مثلا مجری برنامه اقتصادی "30" از وزیر اقتصاد سوال کنه که: 

(( در دولت عدالت محور قرار بود پول نفت به سر سفره های مردم بیاد و مردم احساس خوشبختی کنندحالا چرا مردم احساس می کنند یکی داره جیبشون رو میزنه؟!؟ )) 

یا از وزیر صنایع سوال کنه : 

(( چرا مافیای خوردو در ایران علیرغم کاهش جهانی قیمت فولاد، اجازه کاهش قیمت خودرو رو نمی دهند؟؟؟)) 

 یا مثلا  (( چرا اصلا آقای بذر پاش مسئول بسیج دانشگاه شریف و ستاد انتخابات رایحه خوش خدمت بدون هیچ تجربه ی مدیریتی مدیر عامل شرکت معظمی مثل پارس خودرو و سایپا شد؟؟؟ )) 

به سر این مجری چی میاد؟!؟ 

تحویل کارخانجات سایپا میشه تا بعد از برش به 194 قطعه زیر پرس 180 تن صاف بشه و بعد از رنگ کردن، توی کوره ی رنگ با دمای 2000 درجه بپزه و مجسمه اش رو به عنوان نماد خیانت به دولت و ملت توی سردر همون سایپا بزارن!  

 

در برنامه "1400" مجری از وزیر فرهنگ و ارشاد می پرسه : 

((چرا روزنامه های منتقد مثل برگ پاییز دارن میریزند؟)) 

این مجری حساب کارش با کرام الکاتبینه!!! بعداز اعتراف به ارتداد، اول 1400 تا شلاق می خوره بعد شونصد بار سنگسار میشه و باقیمانده های بدنش هم 187 بار اعدام میشه تا باشد درس عبرتی شود برای دیگران! 

 

برنامه "10000" در مورد آثار تاریخی کشور ساخته می شود و مجری با دعوت از رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری پدر زن عزیز پسر احمدی نژاد از او سوال می کند که:  

(( چرا کمر به از بین بردن آثار تاریخی کشور با کارهایی از قبیل ساخت سد در کنار تنگه بلاغی و مقبره کوروش، مرمت غیر اصولی مقبره کوروش و ریزش سقف آن، بی توجهی به تخریب ناشی از فرسایش تخت جمشید و ...، بستید؟؟؟ )) 

فکر می کنید چی به سر مجری مذکور میاد؟ 

مجری مذکور بعد از اعتراف به براندازی نرم و سخت و از وسط به دو طرف، کنار رضاشاه سابق دفن شده و بر سر مقبره ی هردوی این خائنین مجموعه ای عظیم از توالت های عمومی ساخته می شود تا جهان باقی است مردم به سرنوشت این مزدوران عنایت کنند!  

 

یا برنامه ی ...   


پ.ن: فدای مهربونی های دوستای عزیزم که تو این چند وقت که نبودم سرزدند. حسابی شرمندم کردید.