دروغگوی حرفه ای: تعارف

توی فرهنگ و دین ما دروغ گفتن از مذموم ترین کارهاست ... همه خودشونو راستگو می دونن و دروغگو رو یه آدم ضعیف و بی اراده و بد و اخ و ...  

ولی یکی از ارکان فرهنگی ما بزرگترین دروغهای تاریخ رو هر روز توی کتاب رکوردهای گینس ثبت میکنه! و این فرهنگ ، تعارف کردنه. معمولا کسانی که زیاد تعارف می کنند رو آدمای مودب و با شخصیتی می دونیم و کسایی که تعارف نمی کنند و رک حرف می زنند رو آدمای بی ادب! در صورتی که این تعارفات مزخرف* ما رو ناخواسته مجبور میکنه دروغهایی بگیم که کم کم توی زندگیمون تبدیل به عادت میشه و ما رو تبدیل میکنه به دروغگوهای حرفه ای! کسایی که دروغ گفتن براشون مثل آب خوردنه. چند نمونشو می نویسم قضاوت با خودتون:  

ریالیتی: یه جنسی خریدم فروشنده هم تقریبا آشناس از اول که جنسای درب و داغونو واسم میاره همشم فکر اینه که بنجل ها رو با بالاترین قیمت بهم بندازه ... از یک قرون پولشم نمیگذره حتی به 20 درصدم راضی نیست و می خواد یه 50 درصدی سود بکشه روی جنسش.

تعارفیتی:فروشنده از اول تا جنس میاره میگه مغازه متعلق به خودتونه بعدم موقع حساب کردن که میشه شروع میکنه : آفا بفرمایید ، خواهش می کنم مهمون ما باشید ، نه جون بچم قابل نداره، تو رو خدا باشه ... دیگه آدمو کلافه میکنه و  میخوام بهش بگم بابا بگیر دیگه این پولو تو که ازش نمیگذری دیگه جلوی قاضی و ملق بازی! 

ریالیتی: توی مهمونی نشستم شیرنی میارن و تعارف می کنند، یه نگاه به شیرنیا میندازم و تو دلم میگم واو! چقدر دلم از این شیرینی ها میخواد.. هوس کردم یه چنتایی بخورم !  

تعارفیتی: خودمو جمع می کنم و می گم خیلی ممنون میل ندارم، شیرینی زیاد نمی خورم! 

ریالیتی: کلی کار دارم، دیرم شده بدو بدو دارم کارامو میکنم و تلفن زنگ میزنه ... کی پشت خطه ! بله رفیق گرمابه و گلستان قدیم که چند سالی ازش خبری نداشتم! بعد از یه عمری زنگ زده احوال پرسی کنه ، می پرسه بد موقع که مزاحم نشدم؟ می خوام بهش بگم ببخشید دوست عزیز الآن خیلی عجله دارم اگه می شه بعدا خودم بهت زنگ میزنم... 

تعارفیتی: بدون هیچ تاملی سریع میگم نه! چه بد موقعی تازه پیدات کردم! و بعدش یه یک ربعی باش حرف میزنم و هی به ساعت نگاه میکنم و اصلا نمی فهمم که اون بیچاره چی داره میگه فقط فکر کارامم که دیر شدن! 

ریالیتی: یکی میاد در خونه کار داره یا مثلا با ماشین میرسونتم. خسته ام و  توی خونه هم موقعیت پذیرایی از دوستمو ندارم. می خوام زود تر خداخافظی کنم و برم به کارم برسم یا استراحت کنم. 

تعارفیتی: الا و بلا که نه بفرمایید تو! جان شما ناراحت میشم. بفرمایید داخل چایی حاضره (اصلا تو خونه چایی نیست!) یه لقمه نون دور هم میخوریم. طرف که میدونه تعارفم شاه عبدالعظیمیه! ولی امان از اون موقع که تعارفم بگیره، بیا و درستش کن نه تو خونه چیزی هست نه به کارام میرسم نه به استراحت!

ریالیتی: اصلا چرا راه دور بریم، توی سلام احوال پرسی روزانه، یه دوست رو می بینم خوب بعد سلام دلم میخواد حالشو بپرسم، از کار و زندگیش، ببینم دنیا به کامش هست یا نه ولی ... 

تعارفیتی: تا بهم میرسیم شروع میکنم ، با توجه به اینکه در کدام منطقه شهری هستم ! در نقاط پایین شهر: داداش می خوامت ، خرتم!! چمنتم! ، پاتو بلند کن زیر پاتم ...   

در نقاط وسط شهر: آقا چاکرتم ، کوچیکتم ، سروری !! 

بالا شهر : عزیزم فدات شم ، دورت بگردم ، قربونت برم  

آخه یکی نیست بگه زشت نیست خودتو با خر طرف مقایسه میکنی؟! یا حاضری بری نوکر یارو بشی؟! یا قربونش بری؟!

به هر حال این حرفها رو روزانه زیاد می شنویم و نمونهاش هم خیلی زیاده ولی به نظرم دیگه معنی تعارف نمیدن و  بیشتر به دروغ گفتنهایی تبدیل شدن که قوی ترین دستگاهای دروغ سنجم نمیتونن تشخیصشون بدن چون خیلی با مهارت و خون سردی کامل بیان میشن! 


* مزخرف: آراسته شده با چیزهای فریبنده، سخن بیهوده و بی اصل و دروغ که مثل راست آراسته شده باشد._ فرهنگ عمید _