-
پرنده
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 00:36
نزدیک عید بود، همه توی تب و تاب کارای عید بودند . خوب خونه تکونی هم شروع شده بود، به خاطر همین پرنده ی قصه ی مارو آوردن گذاشتن پشت پنجره. بیرون رو که نگاه می کرد پرنده ها رو می دید که پرواز می کنند و آواز می خونند اما پرنده دلش نمی خواست پرواز کنه یا آواز بخونه ... یه روز کلاغ اومد و بهش گفت:"تو دلت نمی خواد بیای...
-
"هم اتاقی در مزرعه"
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 23:03
_آفتاب کم کم داره بالا میاد و هوا خنکی صبح رو داره. بی بی خانم (زن مشتی آقا) میاد ده دوازده تا تخم مرغ از قفس مرغها جمع میکنه و دونه می پاشه جلوی قفس ... غد غد، برید کنار ببینم. مردم از بس جور شماها رو کشیدم. هی غد غد میکنید می خورید و می خوابید من باید تخم کنم! آخه اگه منم مثل شما بخورم و بخوابم که دیگه کسی بهتون...
-
شاهکار پهلوان هادی و شاهکار علی آبادی
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 22:16
قصه ی ما به سر رسید علی آبادی به هیچ جا نرسید . بالا رفتیم پایین اومدیم یه طلا و یه برنز بیشتر گیرمون نیومد. هادی ساعی شاهکار کرد و در عین ناباوری همه مدال طلا رو بار هم برای خودش کرد. گرفتن مدال طلا در چنین حالت روحی کاروان ایران و در شرایطی که چهار به یک مسابقه رو عقب افتاده بود ولی شش چهار برنده شد واقعا شاهکار...
-
نامرد
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 18:10
مرد از پشت سرت میاد ولی داد میزنه و صدات می کنه، میاد جلو پنجه هاشو میندازه تو پنجه هات، زل میزنه تو چشمهات، هردو نفس داغ همدیگرو حس میکنیم ... می جنگیم می جنگیم تا از نفس بیافتیم ... واییی که چقدر دلم تنگ شده واسه همچین مبارزه ای! ولی نامرد جلوت، بهت لبجند میزنه. اصلا نمی فهمی که چقدر گربه صفته. توی یه کوچه ی تنگ، شب...
-
من صدای « هو » شنیدم ؟
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 22:02
می خواستم یک پست بلند بالا در مورد افتتاحیه المپیک پکن بنویسم و کل مراسم رو شرح بدم ، اما با توجه به اینکه چند روزی گذشته و به خاطر مشغله نتونستم این کارو بکنم،انجام این مهم رو به وبلاگ های ورزشی محول میکنم و فقط چند خطی در مورد رژه کاروان های ورزشی می نویسم: _اولین کاروان طبق رسم المپیک کاروان یونان بود که خارج از...
-
بازی افتتاحیه!!
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 17:43
ساعت ۵:۳۰ صبح: سوشیانس دانا مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشه آخه خیلی به سلامتیش اهمیت میده. نمازش رو می خونه لباس گرمکنش رو می پوشه و از خونه بیرون میره و می دوه به سمت پارک محل. ساعت ۶:۰۰ صبح: سوشیانس داره تو پارک نرمش می کنه که یکی دیگه از پای ثابت های ورزش رو می بینه که به این طرف می دوه... سوشیانس:سلام دوست...
-
سوشیانس ظهور کرده است !؟!
شنبه 12 مردادماه سال 1387 00:16
گویند پیش از آنکه سوشیانس ظهور کند پادشاهی نیک کردار بر تخت نشیند و جهان را برای ظهور او آماده کند ... در زمان او مردم غم نان ندارند و در آسودگی زندگی کنند و گیاهان امان یابند و نخشکند ... 1 دور زمانی مردی بر تخت نشست که مردم را امان بیشتر داد و خلق مردمان را باز تر کرد و زندگیشان را گشاده تر ... مردمان را آنچنان گمان...
-
ما ها آدمیم !!!
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 18:14
ما ها آدمیم!!؛ یعنی عادت کردیم که همه بهمون بگن آدم چون این اسمیه که خدا روی بابا آدم گذاشت و از اونوقه که دیگه همه به این موجود دو پا میگن آدم!!. ما برترین و قدرتمند موجود روی زمینیم و همه زندگی روی کره ی زمین رو تو چنگمون گرفتیم ... خوب حقمونه که این کارو بکنیم چون اشرف مخلوقاتیم ... یه نمونه خیلی دم دست و سادش باغ...
-
بی تکلَف
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 18:01
سلام رو دوست دارم شاید به خاطر اینکه هیچوقت کلمه ی بهتری برای شروع پیدا نکردم. من نویسنده نیستم ولی نوشتن رو دوست دارم. تا حالا برای خودم می نوشتم، سفرنامه ، خاطرات ... ولی بعد از مقام اول نمایشنامه نویسی منطقه که تو بچگی گرفتم تا حالا نوشته هام رو کسی نخونده . می نویسم از دنیا و خوبی هاش ، می نویسم از دنیا و بدی هاش...